آدرینآدرین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دنیای فرشته کوچک ما

حمام چله

عسل مامانی مامان شهلا از موقعی که به دنیا آمدی زحمت حمام کردن تو را بر عهده گرفته تو اینقدر کوچک و لغزنده هستی که کسی جرات بغل کردن تو را در حمام ندارد امروز روز چله تو است بابا رفته یک سفر کاری مادر بزرگ پدر بزرگها امروز خانه ما هستند مامان شهلا امروز تو را برد حمام چله . بابایی داوطلبانه اعلام آمادگی کرد که از این به بعد خودش تو را حمام کند.
17 آذر 1390

کولیک آدرین کوچولو

آدرین کوچولوی من در هفته دوم بدنیا آمدنت مدام دل پیچه داشتی و شبها از در می نالیدی لبخند های زیبایت کمتر شده بود . ما تو را دکتر بردیم دکتر برات دارو تجویز کرد و منابع غذایی من بسیار محدود شد  چون شیر مامانی را میخوردی و و مامانی هر چه بخورد وارد شیرت میشود  ودستگاه گوارش تو هنوز عادت به هضم همه نوع مواد غذایی ندارد باید زمان داد که تو عادت به هضم همه نوع مواد غذایی کنی  عزیزم دوستت دارم و دوست دارم هیچ وقت درد نکشی
7 آذر 1390

کولیک آدرین کوچولو

آدرین کوچولوی من در هفته دوم بدنیا آمدنت مدام دل پیچه داشتی و شبها از در می نالیدی لبخند های زیبایت کمتر شده بود . ما تو را دکتر بردیم دکتر برات دارو تجویز کرد و منابع غذایی منبسیار محدود شد چون شیر مامانی را میخوردی وو مامانی هر چه بخورد وارد شیرت میشود ودستگاه گوارش تو هنوز عادت بههضم همه نوع مواد غذایی ندارد باید زمان داد که توعادت به هضم همه نوعمواد غذاییکنی عزیزم دوستت دارم و دوست دارم هیچ وقت درد نکشی
7 آذر 1390

کولیک آدرین کوچولو

آدرین کوچولوی من در هفته دوم بدنیا آمدنت مدام دل پیچه داشتی و شبها از در می نالیدی لبخند های زیبایت کمتر شده بود . ما تو را دکتر بردیم دکتر برات دارو تجویز کرد و منابع غذایی منبسیار محدود شد چون شیر مامانی را میخوردی وو مامانی هر چه بخورد وارد شیرت میشود ودستگاه گوارش تو هنوز عادت بههضم همه نوع مواد غذایی ندارد باید زمان داد که توعادت به هضم همه نوعمواد غذاییکنی عزیزم دوستت دارم و دوست دارم هیچ وقت درد نکشی
7 آذر 1390

کولیک آدرین کوچولو

آدرین کوچولوی من در هفته دوم بدنیا آمدنت مدام دل پیچه داشتی و شبها از در می نالیدی لبخند های زیبایت کمتر شده بود . ما تو را دکتر بردیم دکتر برات دارو تجویز کرد و منابع غذایی منبسیار محدود شد چون شیر مامانی را میخوردی وو مامانی هر چه بخورد وارد شیرت میشود ودستگاه گوارش تو هنوز عادت بههضم همه نوع مواد غذایی ندارد باید زمان داد که توعادت به هضم همه نوعمواد غذاییکنی عزیزم دوستت دارم و دوست دارم هیچ وقت درد نکشی
7 آذر 1390

ای خدا چقدر آمپول

روز بعد از به دنیا اومدن عزیز دلم که تو باشی رفتیم خانه مادربزرگت (مامان افسانه) خانه خودمان کرج است و تو تهران به دنیا آمدی و برای گرفتن شناسنامه و آزمایشاتت باید تهران میماندیم یک هفته خانه مادر بزرگت ماندیم که از اینجا از مادر بزرگت تشکر میکنیم مامان افسانه بهت زحمت دادیم دستت درد نکند . عزیز دلم از موقعی که به دنیا اومدی وقت سر خاراندن ندارم شبها که تو بیداری و مامان همراه تو بیدار است و روزها تو خوابی و مامان عادت به خواب روز ندارد و روز کسل و خسته هستم. توی بیمارستان واکسنهای مرحله اول تولدت را تزریق کردند . روز دوم تولدت من و بابایی تو را بیمارستان بردیم که تست زردی بگیرند دکتر گفت همین الان بچه را ختنه کنید بهتر است . تو را ...
27 آبان 1390

عکس

آدرین فوتبالیست میشود   آدرین نمایش اجرا کرد   آدرین و آقا شیره     آدرین و آقا طوطی     آدرین جری میشود (اینجا آدرین روی فرش اتاقش است)   آدرین خرگوش شکمو میشود ...
22 آبان 1390

فرشته کوچولو خوش آمدی

18 مهر من میخواستم از اینترنت و از چند نفر ماماهای آشنا تحقیقات انجام میدادم که ببینم زایمان طبیعی بهتر است انجام بدهم یا سزارین ماماها برای چند روز آینده بهم وقت دادند که باهاشان مشاوره داشته باشم و امروز کلی تلفن از دوستهای قدیمی و فامیل داشتم که نتونستم تحقیقاتم را  در اینترنت کامل کنم  شب هوس بستنی کرده بودم که با  بابایی رفتیم بستنی خوردیم  موقع برگشت درد اومد تو کمرم  بعد از چند ثانیه دوباره آروم شدم وقتی رسیدیم خونه ساعت 11:30 دقیقه بود من رفتم دوش گرفتم تو حموم کیسه آبم پاره شد با بابایی خودمان را به بیمارستان رسانیدیم  شانس ما آن شب همه کامیونها هوس کرده بودند بیان بیرون و ما کلی تو ترافیک میون کامیو...
10 آبان 1390

فرشته کوچولو خوش آمدی

18 مهر من میخواستم از اینترنت و از چند نفر ماماهای آشنا تحقیقات انجام میدادم که ببینم زایمان طبیعی بهتر است انجام بدهم یا سزارین ماماها برای چند روز آینده بهم وقت دادند که باهاشان مشاوره داشته باشم و امروز کلی تلفن از دوستهای قدیمی و فامیل داشتم که نتونستم تحقیقاتم را در اینترنت کامل کنم شب هوس بستنی کرده بودم که با بابایی رفتیم بستنی خوردیم موقع برگشت درد اومد تو کمرم بعد از چند ثانیه دوباره آروم شدم وقتی رسیدیم خونه ساعت 11:30 دقیقه بود من رفتم دوش گرفتم تو حموم کیسه آبم پاره شد با بابایی خودمان را به بیمارستان رسانیدیم شانس ما آن شب همه کامیونها هوس کرده بودند بیان بیرون و ما کلی تو ترافیک میون کامیون ها معطل شدیم وقتی رسیدیم بیمارستان...
10 آبان 1390