آدرینآدرین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دنیای فرشته کوچک ما

آدرین عروسکی

آدرین کوچولوی عزیزم کم کم داره موهای نوزادیت میریزه و روز به روز بزرگتر و خوشمزه تر میشی. زمانی که ما بچه بودیم یه کارتون عروسکی نشون میداد به اسم هادی و هدی که دستها و پاهاشون رو با میله هایی کنترل می کردند که عروسک گردان دست و پای این عروسکها را بی هوا تکون میداد که بامزه تر شون میکرد الان دست پا زدن تو همینجوری است کنترل رو دست و پات نداری یه دفعه با دستای کوچکت میزنی تو سر وکله ات میزنی این ور اون ور خیلی کارهات بامزه است . شیرینی قند عسلی عزیزم دوست دارم. ...
18 دی 1390

آدرین عروسکی

آدرین کوچولوی عزیزم کم کم داره موهای نوزادیت میریزه و روز به روز بزرگتر و خوشمزه تر میشی. زمانی که ما بچه بودیم یه کارتون عروسکی نشون میداد به اسم هادی و هدی که دستها و پاهاشون رو با میله هایی کنترل می کردند که عروسک گردان دست و پای این عروسکها را بی هوا تکون میداد که بامزه تر شون میکرد الان دست پا زدن تو همینجوری است کنترل رو دست و پات نداری یه دفعه با دستای کوچکت میزنی تو سر وکله ات میزنی این ور اون ور خیلی کارهات بامزه است . شیرینی قند عسلی عزیزم دوست دارم. ...
18 دی 1390

آدرین عروسکی

آدرین کوچولوی عزیزم کم کم داره موهای نوزادیت میریزه و روز به روز بزرگتر و خوشمزه تر میشی. زمانی که ما بچه بودیم یه کارتون عروسکی نشون میداد به اسم هادی و هدی که دستها و پاهاشون رو با میله هایی کنترل می کردند که عروسک گردان دست و پای این عروسکها را بی هوا تکون میداد که بامزه تر شون میکرد الان دست پا زدن تو همینجوری است کنترل رو دست و پات نداری یه دفعه با دستای کوچکت میزنی تو سر وکله ات میزنی این ور اون ور خیلی کارهات بامزه است . شیرینی قند عسلی عزیزم دوست دارم. ...
18 دی 1390

آدرین کوچولو و اولین صداهایش

عزیز دل مامان الان دیگه با مامانی حرف میزنی قبلا فقط من حرف میزدم و تو گوش می دادی ولی الان او ای م ب قم و... برای مامان میگی برای مامانی زیاد میخندی و دلت میخواد وقتی که بیداری مامانی تمام وقت همراهت باشه مامانی هم سعی میکنه کوتاهی نکنه عزیزم خیلی آرام شدی چند شبه دارم باهات تمرین میکنم که اختلاف شب و روز را بفهمی روزها صدای تلوزیون را زیاد میکنم و خانه را پر نور و سعی میکنم تو را هر جور شده سرگرم کنم و شب ها برعکس اتاق تاریک و بی سرو صدا . هزار ماشالله تو هم با استعداد . چند شبه با من همراهی داشتی. الهی مامان فدات بشه قند عسلم که همه جوره مامان را همراهی میکنی دیشب من نتونستم خوب بخوابم و تو خواب بودی ولی صبح خوابم برد وقتی پا شدم ت...
16 دی 1390

مامان و آرزوی محال

عزیز دلم کاش عمر و زندگی جوری بود هم زمان حال را داشتیم هم گذشته و هم آینده . میدونی چرا چون الان خیلی دلم برای روزهای اول به دنیا اومدنت تنگ شده اون تن نحیف و خسته و اون چشمهای خمار و غریب صدای گریه ظریفت برای تمام لحظات حتی برای دیروز . و دوست دارم بزرگ شدنت را هم ببینم . خلاصه کنم میخواهم زمان حال و گذشته و آینده تو را با هم داشته باشم (پیش خودت فکر مکنی مامان قاطی کرده ) حق داری عزیزم چون خیلی دوست دارم ...
14 دی 1390

آدرین مریض نشد

آدرین نفس مامان عمر و زندگی مامانی این روزها درد شکم را کمتر داری عوضش شیطونیات بیشتر شده عاشق دست و پا زدنتم یه پا بالا یه پا پایین حالا برعکسش.وای خدااااااااااا چه پسر قند عسلی دارم . عزیزم مامانی یه هفته پیش سرما خورده بود همراه با سر درد بد ولی انگار خدا تو دل تو انداخته بود که حالا مامان مریض است تو باید بخوابی . کل روز تو خواب بودی و مامان هم میخوابید بعداظهر که بابایی میومد تو تحویل داده میشدی به بابا ولی کل شب تو بیدار بودی و بابا بود و تلاشهای بی نتیجه اش برای خواباندن تو ولی عوضش تو مریض نشدی خدا را هزار مرتبه شکر ...
10 دی 1390