آدرینآدرین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

دنیای فرشته کوچک ما

خندوندن بابایی برای اولین بار

آدرین با دستهای کوچکت دستهای بابایی را با تمام متعلقاتش چنان گرفته بودی و ناخنهایت را در گوشت بابایی فرو برده بودی که بابایی از درد هم داد  میزد هم غش غش میخندید بعد از چند دقیقه تلاش من و بابایی تونستیم دست کوچکت را از بابا یی جدا کنیم ...
21 آذر 1390

خندوندن بابایی برای اولین بار

آدرین با دستهای کوچکت دستهای بابایی را با تمام متعلقاتش چنان گرفته بودی و ناخنهایت را در گوشت بابایی فرو برده بودی که بابایی از درد هم داد میزد هم غش غش میخندید بعد از چند دقیقه تلاش من و بابایی تونستیم دست کوچکت را از بابا یی جدا کنیم ...
21 آذر 1390

خندوندن بابایی برای اولین بار

آدرین با دستهای کوچکت دستهای بابایی را با تمام متعلقاتش چنان گرفته بودی و ناخنهایت را در گوشت بابایی فرو برده بودی که بابایی از درد هم داد میزد هم غش غش میخندید بعد از چند دقیقه تلاش من و بابایی تونستیم دست کوچکت را از بابا یی جدا کنیم ...
21 آذر 1390

خندوندن بابایی برای اولین بار

آدرین با دستهای کوچکت دستهای بابایی را با تمام متعلقاتش چنان گرفته بودی و ناخنهایت را در گوشت بابایی فرو برده بودی که بابایی از درد هم داد میزد هم غش غش میخندید بعد از چند دقیقه تلاش من و بابایی تونستیم دست کوچکت را از بابا یی جدا کنیم ...
21 آذر 1390

حمام چله

عسل مامانی مامان شهلا از موقعی که به دنیا آمدی زحمت حمام کردن تو را بر عهده گرفته تو اینقدر کوچک و لغزنده هستی که کسی جرات بغل کردن تو را در حمام ندارد امروز روز چله تو است بابا رفته یک سفر کاری مادر بزرگ پدر بزرگها امروز  خانه ما هستند مامان شهلا امروز تو را برد حمام چله . بابایی داوطلبانه اعلام آمادگی کرد که از این به بعد خودش تو را حمام کند.
17 آذر 1390

حمام چله

عسل مامانی مامان شهلا از موقعی که به دنیا آمدی زحمت حمام کردن تو را بر عهده گرفته تو اینقدر کوچک و لغزنده هستی که کسی جرات بغل کردن تو را در حمام ندارد امروز روز چله تو است بابا رفته یک سفر کاری مادر بزرگ پدر بزرگها امروز خانه ما هستند مامان شهلا امروز تو را برد حمام چله . بابایی داوطلبانه اعلام آمادگی کرد که از این به بعد خودش تو را حمام کند.
17 آذر 1390

حمام چله

عسل مامانی مامان شهلا از موقعی که به دنیا آمدی زحمت حمام کردن تو را بر عهده گرفته تو اینقدر کوچک و لغزنده هستی که کسی جرات بغل کردن تو را در حمام ندارد امروز روز چله تو است بابا رفته یک سفر کاری مادر بزرگ پدر بزرگها امروز خانه ما هستند مامان شهلا امروز تو را برد حمام چله . بابایی داوطلبانه اعلام آمادگی کرد که از این به بعد خودش تو را حمام کند.
17 آذر 1390