خندوندن بابایی برای اولین بار
آدرین با دستهای کوچکت دستهای بابایی را با تمام متعلقاتش چنان گرفته بودی و ناخنهایت را در گوشت بابایی فرو برده بودی که بابایی از درد هم داد میزد هم غش غش میخندید بعد از چند دقیقه تلاش من و بابایی تونستیم دست کوچکت را از بابا یی جدا کنیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی