بدون عنوان

الهی مامان قربون ادا و اطوارت بره عزیزم این روزها سعی میکنی رو زانوهات چهار دست و پا بری ولییییییییییی

به سختی یکی دو قاشق غذا بهت میدم عزیز دلم اگه غذا نخوری خوب بزرگ نمیشی کوچولو میمونی هاااا

این روزها خیلی با هم خوش میگذرونیم مامانی هم چهار دست و پا تو خونه میره و باهات بازی میکنه تو هم کلی کیف میکنی کلی با هم حرف میزنیم میخندیم البته تو با زبون خودت .من از حرفهات سر در نمیارم ولی هر چی که میگی خیلی به دل میشینه. با هم میرقصیم کتاب میخونیم وکلی کارهای دیگه . از کنجکاویهات بگم که ولت میکنم سرک به همه جا میکشی البته من و بابایی خونه رو برات ایمن کردیم البته تا جایی که راه دست داشتیم ولی به هر حال من چهار چشمی مراقبتم که سرت به جایی نخوره . البته من میذارم تقریبا به همه چی دست بزنی فقط به خاطر ارضای کنجکاویت ولی هم مراقب تو هستم هم مراقب وسیله خونه که تو وروجک خرابش نکنی .

دو شبه به سختی بابایی میخوابونتت البته خوابت میاد ولی خوابت نمیبره مگه بابات حریفت شه بخوابونتت.عزیزم الان که من دارم تایپ میکنم آرررررروم مثل یک فرشته خوابیدی امیدوارم خوب بخوابی و فردا و فرداهای خوبی داشته باشی