فرشته کوچولو خوش آمدی

18 مهر من میخواستم از اینترنت و از چند نفر ماماهای آشنا تحقیقات انجام میدادم که ببینم زایمان طبیعی بهتر است انجام بدهم یا سزارین ماماها برای چند روز آینده بهم وقت دادند که باهاشان مشاوره داشته باشم و امروز کلی تلفن از دوستهای قدیمی و فامیل داشتم که نتونستم تحقیقاتم را در اینترنت کامل کنم شب هوس بستنی کرده بودم که با بابایی رفتیم بستنی خوردیم موقع برگشت درد اومد تو کمرم بعد از چند ثانیه دوباره آروم شدم وقتی رسیدیم خونه ساعت 11:30 دقیقه بود من رفتم دوش گرفتم تو حموم کیسه آبم پاره شد با بابایی خودمان را به بیمارستان رسانیدیم شانس ما آن شب همه کامیونها هوس کرده بودند بیان بیرون و ما کلی تو ترافیک میون کامیون ها معطل شدیم وقتی رسیدیم بیمارستان من را بستری کردند و ماماها گفتند بدنت برای زایمان طبیعی بسیار آمده است و بهتر است زایمان طبیعی انجام بدهی و زایمان 4 ساعت طول میکشد ولی پروسه زایمان من طولانی تر از پیش بینی ماما بود ساعت 1 شب درد من شروع شد چند دقیقه درد داشتم چند دقیقه آروم بودم با خدا راز و نیاز میکردم برای خانواده ام و دوستانم دعا میکردم و فکر میکردم درد زایمان همین است درد داشتم ولی خیلی قابل تحمل تر از درد اصلی بود که ساعت 5 صبح آمد سراغم و التماس میکردم به دکترم تو رو خدا من بکشید یا سزارینم کنید حالم خیلی بد بود واقعا مامای کشیک صبوری به خرج داد از خدا میخواهم که هرچه میخواهد بهش بدهد ولی دکتر اذیتم کرد نمیدونم شاید روال کار همین باشد تا بالاخره تو با زایمان طبیعی به دنیا آمدی .

عزیزم فرشته ام به دنیا خوش آمدی همان موقع جثه کوچکت را روی تن من گذاشتند حس بسیار زیبایی بود بی نهایت دوست داشتنی بودی حس کردم خیلی دوستت دارم و همان موقع هم بهت گفتم و دوباره بهت میگم دوستت دارم عزیزم.

تو توی 37 هفتگی روز سه شنبه 19 مهر 1390 ساعت 10:7 دقیقه به دنیا آمدی با قد 46 سانت و وزن 2 کیلو و 700گرم و بعد از ظهر آن روز تورا دوباره پیش من آوردن و با چشمان حیرت زده داشتی من را نگاه میکردی.

صبح مادربزرگ (مامان بابا) آمد و بعدازظهر مامان من (مامان شهلا) با اولین پرواز خود را به بیمارستان رساند.